به گزارش مشرق، در سوگ شاعر آینه و آئین، احمد عزیزی شاعر نام آور انقلاب، « منصور منشی زاده» شعری را در اختیارمان قرار داده است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
از برخی اصطلاحات شعری آن مرحوم در داخل گیومه استفاده شده است
عاشقی از دیار کوه و تفنگ سر پل ارتباط شیشه و سنگ
ذهن او غلغل عبارات است طبقی پر ز اصطلاحات است
استعارات او شگفتانگیز شطحیات او چه شورانگیز
گَر به اعجاز لفظ آگاهی بنشین پای شعر او گاهی
به سرش شور عشق میجوشد قونیه تا دمشق می جوشد
"کفشهای مکاشفه" دارد گر چه وام از فلاسفه دارد
"ذره بین ظهور" در دستش تا که کِی رؤیتی کند مستش
شعر او ترجمان زخم دلش باطن خندههاش اخم دلش
صد بهارینه بغض آئینی در دل آسمانی اش بینی
با علی خطبه خطبه میگرید پای "دیوار ندبه" میگرید
در شبِ "عید آب" میبیند یک "سفرنامه خواب" می¬بیند
تا که پروانه زآسمان بارد در دل ابر پیله میکارد
رهسپار "شکار رنگ" است او با دو رنگیش سر به جنگ است او
قوسِ اشعار او قزَح دارد عطشِ بارشِ شطح دارد
دو به شک احمد عزیزی شد راهی بستر مریضی شد
شک نُه سالهی بقا یا کوچ تلخ و شیرین مثل گل یا پوچ
عاقبت برگزید رفتن را پوچ کرد دست بستهی تن را
زادهی سرپُل ذَهاب اینک خفته در بستر تراب اینک
احمدا! ای عزیز اهل ادب شعر تو قند و نثر توست رطب
بیدل از هند آینه در دست در خُمستان شعر تو سرمست
بی تو شعر از خیال خالی شد بی تُرنجِ تو دار قالی شد
خواهرت بی تو خاک بر سر شد زینب، افسوس! بی برادر شد
منصور منشی زاده
فروردین 96